بهراد بهراد ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

جیرجیرک بازیگوش

دلم واست یه ذره شده عشششقققمم.....

سلام جیگر مامان الان سه روزه ندیدمت تو با عمو شبیر رفتی همدان پیش مادرجونت جات خیلی خالیه عشقم الان میفهمم که بدون تو زندگی کردن واسم غیر ممکنه خوشگلم بدون تو تنهای تنهام مامانم تو همه  زندگیه منی هستی من.     تو اینجا خیلی تنهایی فقط من و بابایی رو میبینی بعضی روزا میریم پیش خاله درنا خونه اسباب بازی خیلی وقتا با هم میریم پارک بعضی وقتام میری طبقه بالا با پرهام بازی میکنی از صبح که از خواب پا میشی میگی مامان حوصلم سر رفته بریم بیرون از خونه موندن خوشت نمیاد. منم گفتم یه چند روزی بری همدان بهت خوش بگذره طلا خدا رو شکر خیلی هم بهت خوش میگذره همش پارک و باشگاه عمو شبیر و کلی تفریحای باحال منم خیلی خوشحالم که به ع...
4 خرداد 1394

سفردو روزه به الموت قزوین

سلام قشنگم سلام عشقم سلام مهمترین چیزی که تو این دنیا دارم خیلی خیلی خیلی زیاد دوووسستت دارم. پسر خوشگلم چند روز پیش با گروه عکاسیمون رفتیم تور الموت.الموت زیبا با طبیعتی بکر و بی نظیر چهارشنبه شب من و تو وبابایی با ماشین خاله ملیکا و عمو سعید رفتیم به سمت الموت خاله ملیکا از دوستای کلاس عکاسیمه که تو خیلی دوسش داری عمو سعیدم داداششه که هر سفری که میریم با خواهرش میاد قرار شد تو قزوین خاله حدیث و شوهرش ببینیم و بقیه راه با هم بریم آخه خاله حدیث قزوین زندگی میکرد حدیث جونم یکی دیگه از دوستای کلاس عکاسیمه
29 ارديبهشت 1394

مامانی تو نوشتن تنبلی کرده از کجا شروع کنم عشقم...اول از خودم مینویسم

سلام عشق قشنگم دلم واسه نوشتن واست یه ذره شده کوچولوی من نمیدونم از کجا باید شروع کنم آخه جا موندم و کلی باید بنویسم خوشگلم اول یه خبر خیلی مهم بهت میدم این که یه کوچولوی ناز مامانی قراره بیاد تو خانوادمون عمو شبیر و خاله فازی میخوان واسمون یه فرشته کوچولو بیارن به قول تو آ..جون آ..جون بالاخره پسر مامان از تنهایی در میاد و یه دختر عمو یا پسر عموی خوشگل هم بازیش میشه من که دوست دارم دختر شه ولی تو گفتی دوست داری پسر شه هر چی خدا بخواد ایشالاسالم باشه خب حالا از خودم بگم که چرا این همه وقت نتونستم واست بنویسم عشقم آخه مامانی سرش خیلی شلوغ شده چند ماهه درگیر کار عکاسیم از دی ماه93 کارمو حرفه ای شروع کردم قبل از زدن آتلیه از مهد کو...
10 ارديبهشت 1394

تولد3 سالگیت مبارک کوچولوی قشنگم....

سلام عزیز دل مامان با چند روز تاخیر تولدت مبارک عشقم خیلی دوست دارم...                       تولد تولد تولدت مبارک عاشقتم دیوونتم دوست دارم میمیرم برات گلم امسال یه جشن تولد خوشگل تو کارگاه مادر و کودک کلاس خاله مهشید واست گرفتم طلا خیلی دوست داشتی کلی بهت خوش گذشت مامانی یه عالمه خوراکیهای خوشمزه آماده کرده بود مثل پفیلاوچوب شور ژله های رنگ و وارنگ قلبی کیک بزرگ باب اسفنجی میوه های خوشمزه روی خلال کاشته شده روی بادمجون آب نباتهای باب اسفنجی و...با کلی تزیینای خوشگل. تازه دوستای خوبتم...
9 دی 1393

اولین سفر با قطار و رفتن به مشهد مقدس

سلام عشق قشنگم الان که دارم واست مینویسم ساعت 1 نیمه شب و من وبابایی داریم فینال جام جهانی  فوتبال 2014 تو برزیل بین تیمهای آرزانتین-آلمان نگاه میکنیم خدا کنه آرزانتین ببره گلم فعلا دقیقه 70 و 0-0 مساویند نمیدونم تو فوتبالی هستی یا نه. بابات که خیلی فوتبالی منم بدم نمیاد ولی بیشتر از والیبال خوشم میاد قربونت برم مامان...بگذریم مامانم میخوام واست خاطره رفتن به مشهد تعریف کنم دی ماه امسال با حاجی و مامانی و عمو شهاب با قطار رفتیم مشهد زیارت امام رضا.... حاجی اینا روز قبلش اومدن تهران خونمون فرداش ساعت 4 بعداز ظهر بلیط قطار داشتیم ساعت 3 بابا مارو رسوند راه آهن.اولین تجربه سوار شدن قطار پسر قشنگم و اولین سفر مشهد تو سن 2سالگی.سوار قطار ...
23 تير 1393

اولین جدایی چند روزه مامانی و بهرادی

بعد از شیر گرفتنت دیگه خیالم راحت شد که حداقل یکی دوروز میتونی بدون من سر کنی گلم.تصمیم گرفتم بذارمت پیش حاجی اینا (یعنی همون خانواده باباجونت که تو به بابابزرگت میگی حاجی عشقم) و برم شیراز دنبال مدرک دانشگام آخه نزدیک 3 سال بود مدرکم مونده بود شیراز و من نمیتونستم برم بگیرم به جز منم به کس دیگه ای نمیدادن حتی بابایی...اواخر آذر بود سه تایی رفتیم همدان یه چند روزی موندیم و من بلیط شیراز گرفتم تا بعداز ظهر برم شیراز.وقت رفتن رسیده بود گلم خیلی واسم سخت بود برم چون تا حالا یه شبم از هم جدا نبودیم داشتم میرفتم یه خرده بیقراری میکردی ولی دوروبرت شلوغ بود و تونستن مشغولت کنن و ساکتت کنن منم همش زنگ میزدم تا حال پسر گلم بپرسم خدا رو شکر تو اون دو ...
16 تير 1393

ماجراهای از شیر گرفتن پسر خوشگل مامان

پسر قشنگم تو این چند ماه که واست ننوشتم کلی اتفاقای خوب و بد افتاده ولی اینقدر با تو مشغولم که وقت نمیکنم واست بنویسم.تولدت بهانه شد تا دوباره واست بنویسم البته خاطرات قبل از تولد دو سالگیت. یکی از اتفاقای خیلی خوب و مهم از شیر گرفتنت بود عشقم که حالا ماجراش واست تعریف میکنم من چند ماه پیش دو تا دوست جدید پیدا کردم که بچه هاشون هم سن و سال تو هستند. یکی همسایه بالاییمون که یه پسر کوچولو داره به اسم پرهام که 8 ماه ازت کوچیکتر و اونیکی همسایه ساختمون بقلیمون که یه دختر کوچولو داره به اسم دیبا که اونم همسن پرهام.یه روز که رفته بودیم خونه پرهام آش بخوریم مامان دیبا گفت من دیگه به دیبا شیر نمیدم تو هنوز به بهراد شیر میدی مامان پرهامم گفت منم د...
29 آذر 1392

فرهنگ لغت بهراد تا دو سالگی

سلام مامانم الان که دو سالت یه عالمه کلمه یاد گرفتی و هرروز کلمه های جدیدی یاد میگیریکه بعضیاشون به زبون بهرادی و باید ترجمه بشه.اولین کلمه ای که گفتی بابا بود....حالا یه سری از کلمه هایی که تا امروز تونستی بگی رو واست مینویسم.  بابا-مامان-در-یک-پنج-پا-دد-مو-تخت-نینی-یخ-داغ-پتو-دیدی-یویو-کو-نه-کیک-ماه وکلمه هایی که باید ترجمه بشه: قام قام=ماشین ب/گه=شکلات توب تور=چوب شور ا/کی=اکه هی ا/بو=هاپو موغ=مرغ یا تخم مرغ ما=ماست باگی=باطری چش=چشم ا/ند=قند مو=موز ارص=قرص د/د/ر=دفتر دام=لامپ ا/ش=کفش م/مه=پستونک دیب=سیب آشیش=آتیش ا/ک=عکس ددی=گردی آبا=آقا ن...
28 آذر 1392

تولد تولد تولدت مبارک

سلام پسر 2 ساله مامان یک سال بزرگتر شدی مامانی داری واسه خودت مردی میشی مرد کوچولوی خوشگلم...هر روز تواناییهات بیشتر میشه هرروز کلمه های جدیدی یاد میگیری هر روز شیرینتر و جیگرتر میشی عسلم و هرروز من وبابایی بیشتر وبیشتر عاشقت میشیم و هرروز خدای بزرگ رو شکر میکنیم به خاطر این هدیه زیبا که بهمون تقدیم کرد خداجونم ممنون...... مامان جونم امروز چهارشنبه 27 آذر 92 یه روز سرد و قشنگ پاییزی دومین سالروز به دنیااومدنت عشق قشنگم.تولدت مبارک پسر خوشگلم.....     تولد تولدتولدت مبارک مامان جونم دیشب با بابایی رفتیم سرزمین عجایب یه عالمه خوش گذشت کلی کیف کردی یه عالمه اسباب بازی های خوشگل سوار شدی بعدش شام رفتیم رستوران بوف و پ...
27 آذر 1392