بهراد بهراد ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

جیرجیرک بازیگوش

ماجراهای اولین عید فطر بهراد تو همدان

سلام عزیز دلم چند روز پیش ماه رمضون تموم شد و مامانی دومین سالی بود که به خاطر توی جیگرطلا نتونست روزه بگیره.امسال با بابایی تصمیم گرفتیم عید فطر بریم همدان.تا هم پیش خانواده باشیم هم بابایی که طراح ارشد گنج نامه همدان به کارش برسه.روز 5 شنبه بعد از ظهر به سمت همدان راه افتادیم تا شب به مهمونی افطار که تو مجتمع گنج نامه گرفته بودند برسیم ساعت 8.30 رسیدیم خونه مادرجونت.اولین باری بود که تو مسافرت تو فقط نیم ساعت خوابیدی همه راه بیدار بودی و فضولی میکردی. تا رسیدیم تو رو پیش مادر جونت گذاشتیم و برای اولین بار بدون بهراد به مهمونی رفتیم بعد از دنیا اومدن جیگر مامان تا حالا من و بابایی تنهایی جایی نرفته بودیم همه جا پسر مامان باهامون بود.وقتی...
6 شهريور 1391

حموم چهل روزگی و.......

وقتی بابایی بعد از تقریبا یک ماه موندن تو شمال اومد دنبالمون قرار بود مستقیم بریم همدان تا پسر مامان ختنه کنیم اخه هیچکی تو شمال دل نداشت بهراد برای ختنه ببره.من و بابایی هم که اصلا طاقتشو نداشتیم تصمیم گرفتیم همدان ختنه کنیم چون پدر جون تا حالا ٤تا پسرش برده بود واسه ختنه ایندفعه نوبت نوش بود  چون ماه صفر بود و مادرجونت میخواست تو همدان مهمونی بده گفتن شکون نداره بذارین هفته بعد بیاین همدان که ماه صفر تموم شده باشه.             ما هم از شمال اومدیم تهران هفته بعد رفتیم همدان. خاله بتول بابایی هم باهامون اومد ظهر ساعت١٢راه افتادیم ساعت٣.٥ رسیدیم نزدیک همدان شدیم زنگ زدیم گو...
22 مرداد 1391

وقتی تو اومدی پسر پاییزی من....

وقتی تو اومدی با خودت زندگی و عشق اوردی با خودت مهر و وفا اوردی.....وقتی تو اومدی انگار همیشه با ما بودی خوشگل من....با اومدنت زندگیمون عوض کردی عشقم.     شب قبل از به دنیا اومدنت تا سرویس خوابتو اورده بودن نصب کنند تا ساعت 11 شب طول کشید من وبابایی خبر نداشتیم جیگر طلا قراره فردا صبح به دنیا بیاد فکر میکردیم یه هفته دیگه وقت داریم مامانی تو این هفته یه عالمه کار نیمه تموم واسه به دنیا اومدنت داشت قرار دکترم داشتم تا نی نی کوچولوی مامان معاینه کنه و بگه کی دنیا میاد ولی تو اینقدر واسه اومدن پیش ما عجله داشتی که مامانی به هیچ کدوم از کاراش نرسید قشنگم. اره پسر گلم ساعت 11 که اونا رفتن من وبابایی رفتیم اتاقت کلی ذوق کردیم سرویس...
10 مرداد 1391

بهراد یعنی....

یکی از مهمترین کارهایی که رو دوش پدرومادر انتخاب نام نیک برای فرزندکه معنی دار هم باشه.کارسختیه در عین حال خیلی هم شیرین و دوست داشتنی. ما نام بهراد برای پسرمون انتخاب کردیم چون هم معنی قشنگی داره هم به فامیلیش که بشیری خیلی میادمن این اسم از اینترنت پیدا کردم به بابایی گفتم اونم خیلی خوشش اومد. بهراد یعنی بخشنده بزرگ که این خصلت فقط از ان خداست امیدوارم پسر من بتونه مثل  اسمش بخشنده باشه     بهراد یعنی عشق یعنی زندگی یعنی دوست داشتن یعنی همه چیز و همه کس بهراد یعنی پسرپسر قند عسل جیگرجیگر قشنگ قشنگ شیرین شیرین جیگر طلا خوشگل مامان خوشگل بابا ...
28 خرداد 1391

بهراد برکت زندگی مامانی و بابایی

سلام پسر شیرین مامانی....الان که شروع به نوشتن اولین مطلب تو وبلاگ کردم تو 5ماه و25 روزت پسرم.یه کم دیر شروع به نوشتن کردم گلم....اخه قبل از دنیا اومدنت تصمیم داشتم تمام لحظه های خوب با تو بودن رو تو یه دفتر خوشکل یادداشت کنم ولی یه کم تنبلی کردم تا رسید به امروز که تو نینی سایت فهمیدم که میتونم برات وبلاگ بسازم تا وقتی بزرگ شدی حوصله خوندن خاطراتت داشته باشی عشقم. الان تو پسرک خوشکلم عین فرشته ها خوابیدی که من میتونم با خیال راحت بنویسم چون اگه بیدار باشی مامانی تمام وکمال باید در خدمت جیرجیرک بازیگوش باشه. مامان جونم خستت نمیکنم میخوام برات از روزی بگم که فهمیدم تو وجودم یه موجود دوست داشتنی داره زندگی میکنه.روز شنبه 9 اردیبهشت 90 ساعت ...
27 خرداد 1391