بهراد بهراد ، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

جیرجیرک بازیگوش

مریضیت نبینم مامان جونم

1391/8/30 18:08
نویسنده : مامان زهرا
175 بازدید
اشتراک گذاری

سلام جیگرم الان خوابوندمت تا بتونم یکم واست بنویسم عشقم.چند روز پیش از شمال برگشتیم تو همش ناآرومی مامانم.تو شمال که بودیم شکمت خوب کار نمیکرد خیلی زور میزدی تا یه کم میکردی.دستت رو گوشت میذاشتی و زور میزدی عزیز دلم.حالا که برگشتیم خونه خیلی بدتر شدی.چند روز پیش از صبح کلافه بودی همش گریه میکردی هیچ جور نمیتونستم آرومت کنم.

تا شب بابایی اومد گفتم ببرمت حموم شاید آروم شی بردمت حموم کلی آب بازی کردی تو حموم ساکت بودی ولی تا لباست تنت کردم دادم دست بابات دوباره شروع به گریه کردی من تو حموم داشتم خودم میشستم ولی از صدای گریه تو نتونستم بابایی هرکاری میکرد نمیتونست ساکتت کنه.منم سریع نصفه نیمه حموم ول کردم اومدم گرفتمت دلم واست داشت کباب میشد طاقت گریه هات نداشتم.این اولین باری بود که یه بند گریه میکردی و هیح جوری نمیتونستیم ساکتت کنیم.

به بابایی گفتم بچم حالش خیلی بد ببریمش بیمارستان.من وبابا زود حاضر شدیم و بردیمت یه بیمارستان خصوصی.ساعت 9 شب بود وفقط بیمارستان باز بود.بعد از پذیرش و کلی تو نوبت موندن نوبت ما شد.دکتر معاینت کرد و گفت دلیل ناآرومیش هم به خاطر یبوست هم یه ویروسی که تو این فصل شیرخوارها میگیرن.برات یه سری دارو نوشت وگفت چیز مهمی نیست زود خوب میشه.خدا رو شکر داروها رو که مصرف کردی کم کم خوب شدی.قول بده دیگه هیچ وقت مریض نشی مامان طاقت مریضیت نداره قربونت برم ایشالا همیشه سالم و سرحال باشی قشنگم...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)